" />
شعر:حس گرمی به نام "ارامش"
پشت دیوارهای سرد و سپید
درهیاهوی یک سکوت غلیظ
تیغ فولادی کلامم را
میشکم ازنیام ارامش!
واژه هایم بهانه می گیرند
تابریزندخونِ صبرم را
طرح نابودی ام بیندازند
درپی انهدام ارامش
سینه بایدسپرکنم ازنو
تانسوزدبنای احساسم
دل بگیرد به دستهای دل
درکف خود زمام ارامش
خشمآشفتگیجنونوحشت
اظصرابی عجیبحس رکود
زخمهایی که سخت می طلبد
مرهمی ازکلام ارامش
شاعر غزل ارامش
پیش به سوی ارامش ابدی⚘
ارامش ,حس ,شعر ,گرمی ,زمام ,ارامشخشم ,شعر حس ,نام ارامش ,به نام ,حس گرمی ,گرمی به
درباره این سایت